کد مطلب:161832 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:165

حکایت اسب خواستن امام حسین
پنجم: خبر عجیب كه متضمن است طلب كردن حضرت هنگام عزم رفتن به میدان، اسب سواری را، و كسی نبود آن را حاضر كند. پس مخدره زینب رفت و آورد و آن حضرت را سوار كرد و بر حسب تعدد منابر، مكالمات بسیار بین برادر و خواهر ذكر می شود و مضامین آن در ضمن اشعار عربی و فارسی نیز در آمده و مجالس را با آن رونق دهند و به شور در آورند. و الحق جای گریستن است اما نه بر این مصیبت بی اصل، بلكه در گفتن چنین دروغ واضح و افترا بر امام علیه السلام در بالای منابر و نهب نكردن آنان كه متمكنند از نهی كردن به جهت بی اطلاعی یا ملاحظه عدم نقص در بعضی شئونات؛ و متمكن نبودن ضعیف الحال از عرض كردن به آن گوینده بی انصاف كذاب كه ای متجری بر خداوند جبار، نه در مقاتل معتمده موجود است كه اول صبح عاشورا پس از آرایش صفوف حضرت بر شتری سوار شدند و آن خطبه بلیغه را به جهت اتمام حجت خواندند. آنگاه فرود آمدند و اسب خاصه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را كه به جهت سواری خود و اوصیائش خریده بودند و آن را «مرتجز» می گفتند كه در السنه عوام به «ذوالجناح» معروف شده، خواستند و سوار شدند و تا آخر كار سواره بودند. گاهی به جهت بعضی حوائج مثل نشستن بر بالین شهیدی یا حمل نعشی، یا نماز كردن، یا تغییر لباس، یا وداع بعضی فرود می آمدند و باز سوار می شدند. مگر آن كه در جواب بگویند - و مضایقه ندارند - كه در آخر وداع، اسب فرار كرد كسی نبود بیاورد. این هم جواب دارد كه به روایت معتبر با جناب ابی الفضل با هم به میدان رفتند.

و شیخ مفید در «ارشاد» در شرح مقاتله آن حضرت بعد از قضیه هائله مالك بن النسر و شهادت عبدالله بن الحسین علیهاالسلام و رسیدن زخمهای بسیار در بدن


مباركش، روایت كرده كه سه نفر با چهار نفر از اهلش با آن جناب بودند و دشمنان را از آن حضرت دفع می كردند تا آن كه ایشان نیز شهید شدند و حدسا [1] باید از غلامان و موالیان باشند.


[1] الارشاد، شيخ مفيد، تحقيق مؤسسه آل البيت، ج 2، ص 111 عبارت مفيد اين است: «فلما لم يبق مع الحسين عليه السلام احد الا ثلاثة رهط من اهله، اقبل علي القوم يدفعهم عن نفسه و الثلاثة يحمونه حتي قتل الثلاثة و بقي وحده....» ترديد سه و چهار از محدث نوري است نه از نقل مفيد.